بحران در لوله ی بخاری
بحران در لوله ی بخاری
وقتی بحران مثل گاز کشندهی بی رنگ و بوی CO توی فضای جامعه منتشر باشه، آدمیزاد بدون اینکه بدونه و بفهمه و حالیش باشه چه بلایی رو داره هر دقیقه توی ریههاش جا میده و چه مصیبت مرگآلود وحشتناکی در آیندهی نزدیک به انتظارش نشسته، بی خبر از همه چیز و همه جا با خیال راحت زییییندَگانی میکنه و به به و چه چه سر میده و فضای جامعه رو گل و بلبل میبینه و همینطور که ماتحت نه چندان مبارکش رو روی زمین پهن کرده و دو شیفته و بی وقفه شکر خدا رو به جا میاره که الحمد لله و المنة که زیر کون ما سفته، شرق و غرب رو با تمسخری کذایی هو میکنه و با یک تبختر مکش مرگ مای آنچنانی چنان پوزخند حکیمانهای نثارشون میکنه که یعنی یعنی، ببینید این بدبختهای بی دین و ایمون فلان فلان شدهی نجس هرزهی پدرسوختهی دائم الجُنُب خوکصفت سکس زدهی شهوت بارهی بی ناموس نسناس قرمساق قرمدنگ قرمپف مادر فلان شده چقدر بحران زده و رو به انحطاط و بیچاره و گمراه و منحرف و مستاصل و نیهیلیست و غمگین و پریشون و روانی هستن و خوشا به حال جناب مستطاب مسلمون ما که به مدد دین و ایمون و اخلاق و عشق و محبت و صفا و صمیمیت و دیانت و معنویتی که ماشالا هزار ماشالا، بزنم به تخته، گوش شیطون کر، در همه جای جامعهمون اعم از خونهها و خیابونها، شهرها و بیابونها، دشتها و دریاها، آسمونها و کهکشونها، و حتی سوراخ سمبههایی که عمرا عقل ناقص درب و داغون ِ بریده از وحی ِ بی شعور نادون ابله کوته فکر این غربیهای بحران زدهی بحران دار بحرانمند بحرانی بهش قد نمیده، در امنیت و آسایش روحی و بهداشت روانی به سر میبریم و هیچ آثاری از افسردگی و دپرسیون و پوچی و الحاد و شک و الباقی امراض روحی ـ روانی که همگی محصولات غرب هستن، بین جوونهای گل و بلبل دیندار مومن متعهد مثبت ماااااااااااهِ بسیجی ِ قربونشون برم ِ ما دیده نمیشه که نمیشه. خوشا به حال و احوال خوش ما که بحمدالله و المنة معنویت و دین و دیانت و ایمان و اخلاق از شدت وفور و کثرت ظهور داره از حلقمون بیرون میزنه! بترکه چشم حسود. بسوزه دل بخیل...
...
وقتی بحران مثل گاز کشندهی بی رنگ و بوی CO توی فضای جامعه جاری و ساری باشه آدمیزاد همینطور که داره بی خبر از همه جا کنار شعله ی زیادی زیادِ بخاری خودشو گرم میکنه و توی دلش هر و هر به بحران برف و سرما و یخبندون اون ور پنجرهها میخنده، داره ذره ذره با استنشاق سم مدیریت نشدهی براومده از شعلهی بخاری خودشو به کشتن میده.
...
موخرهی یک:
اینک این مرگ این شما این من، ما گرفتار انحلال شده
زیر آوار جای خالی روح ، زندگی زنده زنده چال شده
موخرهی دو:
احمقها! فقط گوسفندها بحران ندارند! و احتمالا خرها و گاوها (پیدا کنید مخاطب را!)
...
پشت صحنه:
چیزی که باعث شد این پست رو بنویسم خوابی بود که چند شب پیش دیدم. خوابی که چهار اپیزود مرتبط به هم داشت. کمتر پیش میاد وقتی خوابی رو ببینم مثل جن زدهها خیس عرق از خواب بپرم و نفس نفس زنان و هراسون، مثل مرغ سر کندهی نیم بسمل برای روشن کردن لامپ و نوشیدن آب به در و دیوار بخورم، اما پس از دیدن این خواب دقیقا همینطوری شدم. (لطفا پس از تصور وضعیت من بعد از پریدن از خواب، محض رضای خدا هم که شده سعی کنید کمتر بهم بخندید)
حسی و حالی و انگیزه و اکانتی اگر باقی بود شاید خوابمو با تحلیلش نوشتم بعدا.
اااه چقدر فحش بلدی...! :دی میشه معنیاشون هم بنویسی؟ (کامنتی از یه بچه مثبت) :دی
راستی من فهمیدم که منظورت این بود که در مصرف گاز صرفه جویی کنیم[لبخند] :دی
یه چیز دیگه.. در اون مورد نهایتا به این نتیجه رسیدم که کس نخارد پشت من جز... در نتیجه تصمیم گرفتم نذارم کسی بهم لطف کنه و کارمو "شخص خودم" راه انداختم!!
زمان می گذرد و در گذرش همه گی حل می شویم ... ما حل شده ایم له شده ایم صاف همچون بوق ممتد دستگاه نوار قلب ...
صداقت محض: الان سومین بار است که می آیم این جا و این پست را می بینم!دروغ چرا؟!؟!حس خواندنش نیست!:دی!!الان گفتم که انتقاد کرده باشم!
چی بگم والللا ؟! گفتنی ها رو شما گفتی!!
سلام. اول اینکه بگم از پیامهایی که داری خیلی خوشم اومد! همه نوع پیامی داری از کسی که اعتراف کرده که اصلا حس خوندن متنت نیست تا کسی که واسه هر قسمت نظر داده. در هر صورت فعلا سر مردم الان با بحران غزه گرمه! تا بحران اقتصادی! فکر می کنم از حمله ی اسرائیل و احتمال طولانی شدنش و مرگ و میر فلسطینیها هیج کس به اندازه ی احمدی نژاد و بعدش خامنه ای خوشحال نشد! دیگه الان ایرانیها بیشتر از خودشون و کشورشون دارن گریه و زاری برای فلسطینها می کنن! اصلا وجود خودشون دیگه معنی نداره تا وقتی که بیجاره اخوی های فلسطینی روزگار خوشی ندارند
رفیق علی جون خوش باشی ، چرخ وبلاگت هم چرخون
جانا سخن از زبان ما می گویی! [چشمک] بد جوری داغ کردی فیلسوف! میگم یه شعری داره استاد شهریار که به نیما میگه بیا سرمون رو بذاریم رو شونه هامون و زار زار گریه کنیم! (شعرش یادم نیست) البته من که شهریار نیستم تو رو نمی دونم نیمایی یا نه وی در هر صورت بیا زار زار گریه کنیم[گریه][گریه][گریه][ناراحت]
یاهو از قلمتان لذت بردم. پایدار باشید